ماه رمضان، ماه تغییر در بسیاری از امور زندگی است، از کم شدن ساعت کاری گرفته تا بیشتر شدن سفرهداریها. یکی از مهمترین تغییرات در برنامه شبکههای مختلف تلویزیونی است که همیشه ویژهبرنامههایی برای این ماه تدارک دیده میشود، تا لحظات عرفانیتر و معنویتری را برای مخاطب بسازد. برای همین ویژهبرنامه دعا و مناجات در سحر و افطار یا ترتیل قرآن در طول روز برای ختم قران کریم یکی از مهمترین برنامههاست.
ساخت سریال ویژه این ماه با مضمون و محتوای مناسب این ماه را هم به تغییرات قبلی اضافه کنیم. و اما ویژهبرنامههای قبل از افطار که موضوع این یادداشت است.
یادم نمیآید قبل از برنامه «ماه عسل» احسان علیخانی چنین برنامههایی بود و یا چگونه ساخته میشد، اما علیخانی با «ماه عسل» که چند سال پیاپی ساخت و یک ساعت مانده به افطار آن را روی آنتن میبرد، یکی از به یادماندنیترین ویژهبرنامههای مناسبتی ماه مبارک را ارایه کرد.
سوژههایی که گروه سازنده پیدا میکرد و به استودیو میآورد، در ذهن همه جای میگرفت، بقدری تاثیرگذار بود که یکی از موضوعات ارتباطی-اجتماعی افراد با هم بود، چه هم را میشناختند چه نمیشناختند.
روایت قهرمانیها، معجزات، شکستها و پیروزیها و صبوریها و...از هر قشر و طبقه و شغل و...یک روز یک رزمنده به استودیو میآمد، روز دیگر یک مادر که معجزه شفای فرزندش را دیده بود، دیگری پزشکی بود که جانهای زیادی را نجات داده بود و خلاصه داستانهای جذاب و هیجانانگیز و در بسیاری موارد عبرتآموز.
موسیقی تیتراژ همه «ماه عسل»ها به یادماندنی شده بود و هنوز هم میتوان آنها را در پلیلیستها پیدا کرد. گرچه در اواخر، خیلیها گلایه داشتند که علیخانی دم افطار مخاطب را گریان بر سر سفره افطار مینشاند، نمیتوانستند برنامه را نبینند چون فکر میکردند چیزی را از دست خواهند داد و در ارتباطات اجتماعیشان چیزی کم میآورند. ضمن اینکه آن زمان شبکههای اجتماعی و حضور فعال آحاد مردم در این شبکهها نیز به شدت و گستردگی امروز نبود. البته که در هیچ موردی استثنائات را فراموش نمیکنم.
به دلایل مختلف از جمله تکرار و کاهش انگیزه یا دلایل دیگر، علیخانی از ادامه ساخت این برنامه انصراف داد، اما نتیجه این شد که حالا همه شبکههای دیگر چنین برنامههایی میسازند مثلا یکی، دو سال اخیرا برنامه «دعوت» از شبکه اول، «آدمهای خوب شهر» از شبکه دوم، «مثل ماه» از شبکه سوم، «ماه ماه» از شبکه سلامت در حال پخش هستند.
شبکه پنج هم اصولا برنامهای تحت عنوان «جشن رمضان» داشت و دارد که اصولا کاظم احمدزاده اجرا می کرد و امسال بابک افرا و قدیسه صالحی اجرا می کنند. شبکه چهار هم که سه سالی است برنامه «زندگی پس از زندگی» را پخش میکند.
با نیم نگاهی به این برنامهها احساس میشود گویی در برنامه «ماه عسل» پخش شده در شبکههای مختلف، یک شبکه خیرین را دعوت میکند، یک شبکه سوژههای جذاب خانوادگی و دیگری هم سوژههای قهرمانی و دیگری، معجزهها را. همه اینها خیلی خوبند اما هیچ کدام برند نشدند و وقتی برند نشدند یعنی در خاطر نخواهند ماند. غیر از برخی سوژههای «زندگی پس از زندگی» (آن هم فقط در سری اول یعنی سال 1399 که فضای وحشتزده کرونا توانست مخاطب خوبی جذب کند)، سوژه هیچ کدام از این ویژهبرنامهها در خاطر مخاطب نماند و در جامعه بازگویی نشد.
نه مجری روحانی خوشرویِ خوشپوش شبکه اول توانست این جذابیت را ایجاد کند (چه بسا که خود وی بیشتر از سوژه برنامه، بستر گفتمان اجتماعی بود)، نه خیرین شبکه دو و نه افرادی که مرگ را تجربه کرده بودند. خصوصا که در بسیاری از موارد هیچ سند و مدرکی غیر از حضور برخی نزدیکان فرد هم ارائه نمیشود و برخی مهمانها در روایت تجربه مرگ، به گونهای غیرقابل باور ظاهر میشوند (مثل خانمی که امسال در برنامه تجربه چندین بار خود را روایت میکرد و نه چشم و لحن او و نه روایت شهادتدهندگان تجربهاش، نتوانستند اعتماد مخاطب را در راستی روایتش جلب کنند). شبکه سلامت هم که عموما کمتر از شبکههای دیگر توسط مخاطب عام دیده میشود پس قهرمانهای او نیز گمنام میمانند.
سوال اینجاست دلیل ساخت این همه برنامه مشابه که نتیجه ملموسی هم ندارد، چیست؟ آیا صرفا الزام ساخت ویژهبرنامه است تا عدهای برنامهساز بر سفره ماه مبارک بنشینند؟ یا ایجاد فضای روحانی و معنوی برای مخاطب جهت ارزش افزوده این ماه؟ یا آموزش و تاثیرگذاری و انتقال تجربه به مخاطب؟
البته که اینها اهداف ارزشمندی است، اما وقتی برنامه دیده نمیشود (دلیل مدعا،اینکه بازگویی و روایت برنامه در جامعه دیده نمیشود) پس چه دلیلی بر ساخت هر ساله چنین برنامههای تکراری است؟ آیا همین تجربه و روایت زندگیها نمیتوانند سوژه یک فیلم داستانی شود؟ تا با جذابیتهای مختلف بصری و داستانی مخاطب را با خود همراه کنند؟
البته که به نظر میرسد شبکه پنج گوی سبقت را از بقیه شبکهها ربوده است. اول اینکه ویژهبرنامهاش، جشن است و نه روایتها و تجربههای بدون سند، نه اشکانگیز است و نه عبرتآموز. خواننده میآید، مجریها با هم گپ شاد میزنند و برنامهساز تلاش کرده واقعا «جشن» بسازد تا با ماهیت واقعی این ماه مبارک همخوان باشد.
دومین و مهمترین دلیل، این است زمانی که شبکههای دیگر در حال پخش ویژهبرنامههای تکراری بدون جذابیتشان هستند، سریال پخش میکند و میشود تنها انتخاب مخاطب دلزده از آن ویژهبرنامهها. خصوصا که سریال 30 قسمتی نساخته که مجبور به «آب بستن» به آن تا پایان ماه رمضان باشد، روایتهای کوتاهی که گاه یک قسمت یا بیشتر هستند و مخاطب را با چندین روایت و موضوع با خود همراه میکند و هم عبرتآموز می شود، هم خاطرهساز و هم جذاب و مهمتر اینکه مخاطب احساس میکند به شعور او احترام گذاشته شده است. و باز خصوصا که روایتهای جدید را برگزیده، مثلا «قصه ابراهیم» که روایت شهیدی که شهید نیست، بعد از سه دهه پیر و شکسته و با اسمی دیگر برمیگردد و نامش را بر تابلوی نام کوچه میبیند و خانه و همسرش را . و اشک و بغض راه زبانش را بیشتر میبندد.
کاش مسوولان تلویزیون دست از ساخت ویژهبرنامههای ماه رمضانی بیخاصیت که نتیجه آن هم هزینه برای صدا و سیماست و هم از دست دادن مخاطب دست بردارند و باور کنند مخاطب امروز شعور و درکی دارد که باید به آن احترام گذاشت و آن را جدی گرفت.